پیرمرد علمکوه به دیار باقی شتافت!

دیروز بود داشتم عکس های نپال و تلاش سخت مردم این دیار را ورق می زدم، بیشک اگر زحمت کوه ستیزان حاشیه این مناطق نبود شاید هرگز صعودهای بلند و یا رکوردهای آنچانی به کسی نمی رسید، و باز آنان هستند که بی ادعا چشم به راه دارند تا کوله بدوشی از گرد راه رسد و نانی ارزانی دارد.
بار و باربری در ارتفاعات و قلل بلند، کاری است پر مشقت و طاقت فرسا تصور کنید آیا می توانید دو روز پشت سر هم به رودبارک رفته فردا به علم چال باز گردید، به چه قیمت؟؟
این کار فقط از عهده ی کوه مردان سخت کوشی بر می آید که با آب سردابه رودها و نسیم خوش علم ها بزرگ شده، برایشان تفاوت ندارد شب یا روز اینان هستند که همیشه پای ثابت کار امداد هستند و سخت بی ادعا، بی شک اگر صعودی دلچسب و بدون بار سنگین را تجربه می کنیم و لذت می بریم، حتما زحمت عمده آن بر دوش این قشر زحمتکش خواهد بود.
یادش سبز عین اله ای کاش عکسی از دستان قاچ قاچ شده اش داشتم، تا می شد بار دیگر بر عمق ترک های عمیقش بوسه زد و رد طناب پلاستیکی را روی آن لمس کرد. و بیش دهها کروکی دیواره رویش ترسیم از پنج یازده ... اند گرفته تا آ دو و... و شاید می شد چند میکرو کیل در آن جای داد.
همیشه وقتی از شیب تند "لیزونک زیر سرچال" بالا می آمد، طنین "ناز داره قاطر" با او همراه بود و زیر سرچال تبدیل به " مخمل قاطر" می شد و کمی آن طرف تر زیر دهنه ی میان سه چال به الفاظ خطری و خاکی تر با طنین آهنین تبدیل می شد تا بلکه بتواند قاطر را به آخر کار کشاند. چه پاک و خاکی ممنون هر چه به او می دادی بود. و قدری که خنکنای علم به او می خورد یاد مشتری و فلان قولش می افتاد در حصار چال این مردمان چه خوب قدر داشته هایش را می دانند. ارزانیشان باد پاک ترین نقطه خاکی
یادش به خیر فیلمی از عین اله ضبط شده داریم "زیر علم چال بهار وقتی بود و ما اولین تیم منطقه و او امتناع می کرد بالا بیایید. و داد می زد این بی صاحب بالا نمیره، می میره ای وای "حسن" قاطر را کشت و ما اصرار که تلاش کن و او که نه، که نه و نیم ساعتی سخنرانی ایشان در باب اعضای تیم ملی و ... فدراسیون و قهقهه حضار و عاقبت تن دادن به خواسته ی مشتری و ...
لقمه ی پاک
یادش در دل زنده مش عین اله ناز داره قاطر
بدرود ای یادگار علم و کوه و حصار چال طنین آوای دلنشینت در دل سردابه رود طنین انداز باد
نجاریان
با سپاس از یادآوری همنوردان رودبارک

علم کوه حصار چال تنگ گلو
مش عینالله ربیعپور، (یا ر دیرینه کوهنوردان) ساعت 8 امشب برای همیشه ما را تنها گذاشت و صدای رسا و دلنشینش تا ابد در منطقه علمکوه و تختسلیمان جاودانه شد!
مش عینالله با وجود سن و سال زیاد، تا آخرین نفس کوهنوردان را یاری داد و همانطور که آرزویش بود قبل از اینکه خانه نشین شود، دیار خاکی را بدرود گفت.
هجرت این بزرگمرد علمکوه را به خانواده و جامعهی کوهنوردی تسلیت عرض مینماییم.
روحش شاد و یادش گرامی باد ...
برداشت از همنوردان خوب کلاردشت
مش عین الله ربیع پور، درششم مرداد سال ١٣١١ در رودبارک کلاردشت متولد شد. با هیزم شکنی و چارواداری روزگار می گذراند و از حدود ۴٠ سال پیش، در فصل تابستان (و اگر پیش می آمد، در فصل های دیگر) با قاطرهایی که داشت، بار و بنه ی کوه نوردان را به کوهستان؛ سرچال، علم چال، حصارچال، و... می برد. همیشه خوشرو و بذله گو بود و اگر با او هم سخن می شدی، با انبانی از حکایت ها و ضرب المثل ها، از «حکمت عامه» بهره مندت می ساخت.
در دهه ی شصت و اوایل دهه ی هفتاد، هر بار که به علم کوه می رفتیم، عین الله را می دیدم. در شهریور 1387 فرصتی دست داد تا یک بار دیگر با او در مسیر سرچال هم پا شوم که او را همچنان قبراق و سرحال دیدم؛ از همسر درگذشته اش به نیکی یاد می کرد و می گفت که خانه اش را با یاد او دوست می دارد. حکایتی تعریف کرد و شعری طولانی خواند، و پیدا بود که ذهنی هشیار و سالم دارد. پس از آن، در بعد از ظهر پرخاطره ی ١٨ مهر ١٣٨٧، انجمن کوه نوردان ایران در همایش نکوداشت راهنمایان پیش کسوت علم کوه، در حسن کیف از او در کنار صفر نقوی، رسول نقوی، علی محمد فرضی، و علیدوست فرضی تقدیر کرد. در آن نشست برای من جالب بود که عین الله همسر ابراهیم نوتاش را که چهل سال پیش دیده بود، شناخت و خاطره هایی از صعود آن زمان آنان تعریف کرد.
عین الله، در شب هشتم دی ٨٩ احتمالا بر اثر سکته ی مغزی درگذشت. مرگی چنان که آرزو می کرد؛ در حالی که هیچ دوره ی بیماری را نگذرانده بود، و بی هیچ خانه نشینی و ذلت.
برداشت از دیده بان کوهستان
برای دیدن عکس های بیشتر به ادرس فیس بوک من مراجعه فرمایید.