دیده
بودم یزد را با جان، با دل، این مردم نیک، پاک و زلال سرزمینم، با آنها انس و الفتی دیرینه دارم، همان موقع که در لباس نظام به شوق
دیدار شیرکوه، طزرجان و منشاد، به این دیار آمدم، اما گویا زمانه ساز عشق دیگر کوک
ساخت و تو گویی خواست درس دیگر دهد تا باز
یابم، خود را او را، عظمت دشت و کویر را، باز شناسم قدر نان دست
کویریان را، بهتر شناسم، صبوری ساربان را آن موقع که دل کویر را در پهنه دشت به شوق دیدار ستاره ای در شرق یا
شمال با دِلی دِلی کاروان در می نوردد از پهنه
ی شب تا صبح خروس خوان، همدم اش باد است و زوزه ی طوفان کویر. کویریان خوب قدر نان،
آب و زیست رامی فهمند.
و چه نیک نوشته اند بزرگان اهل قلم:
" یزد آب و آفتابی نیست، گر خواهی رفع تشنگی
کنی باید 50 متری سفر کنی به اعماق زمین همان جا که زمزمه جویبار جلای جان رسی و مجرای
قناعت."
" وقتی به یزد سفر می کنی، تنها در پهنه
جغرافیا جا به جا نشده ای، در عمق تاریخ، به هزار تو های افسانه خزیده ای و تاریخ
و افسانه در این شمه کویری چندان به هم آمیخته اند که باز شناختشان غیر ممکن است.
یزد بافتی دیگر، مردمی دیگر و اساساٌ جنس دیگر دارد، صفا و محبت مردم یزد را کمتر
جایی می توان سراغ کرد."
"آری اشکذر نگین انگشتری یزد است، با سابقه
ای تاریخی بیش از دو هزار سال با مردمانی که بر کرانه ی بیابان ها به قناعت از
سفره ی پر خیر و برکت این خطه و دیار، قنوتی جاودانه بر درگاه خداوندی به پا
میدارند.
پس از سفر به کوه های بلند و گذشتن از ستیغ
خانتنگری وظیفه بود که برداشت، و اندوخه های صحنه های ناب این ستیز جانانه را به مردم خوب
سرزمینمان ایران تقدیم بداریم،
ابتدا در کردستان غیور با مردم پاک و جلای جان
یافته اش در کنار سیروان جوان و پر توان در مجلسی بگرمی زلالی سیروان رود از دل
راندیم و آموختیم رسم میهمان نوازی را.
در ادامه محمودی خواندمان در پایتخت و خانه
ی گرم اسپیلتی ها گر چه با بی مهری مسئولین روبرو شدیم و از طرفی خوش خیالی دوستان، اما هر چه بود
زیبا بود و دلنشین، آنجا که استاد گودرزی دوختمان به عشق و به نثر، ساختمان که
یادمان باشد، هنوز قلب عاشق و تپنده فراوان است. اگر چه آموختیم، مهم داشتن شهری
بزرگ نیست با این همه سالن های اجلاس و... مهم محبت و عشق است که لابلای دود و غم
جا خوش کرده و سوسوی زندگی پیداست اگر چه شرمسار تعداد زیادی از همنوردان شدیم که
پشت در ماندند و حسرت دیدن مناظر ناب را فقط شنیدند.
در انتظار گفتنی های عطری
ماندیم تا درجشن مهرگان بدیارش رویم. عطر بود و تعدادی دوست و چند مسئول اشکذر...!؟.
دوستانی به پاکی آب روان، شاد بودم که به دیار عاشقان کویر می روم، گلشنی تا
سالاری و اشکذری و...
دیدار دیگر همنوردان از خطه ی شمال تا خراسان و
اصفهان از کرمان تا بندر و تهران و زنجان که
با تک تیری دو نشان را علامت گرفته بودند. هم
دیدار عطری بود و شنیدن برداشتش از نخستین تلاش، هم صعود شیرکوه و طزرجان عصر حوالی ساعت شش دیگر عطری تب و تابش
نبود آرام و قرارش هم... سالن هلال احمر یزد میزبان دوستان. آخرین دقایق مجری رسید
اگرچه گوش داد و نوشته های ما را خواند اما، قدرت باری تعالی...؟!
آنچنان چانه اش گرم بود که
زمان را ربود گَه به ترکستان و گَه به هندوستان سفر کرد، قربانش روم عطری هم که دیگر نگو بلای
خاموش... روی سن نمی رفت وقتی رفت با حافظه ی قوی خویش شروع کرد از گود زورخانه تا خانه ی
خباز .... طوری که در برنامه بعدی که اسلایدها بود پیام از بزرگی رسید که هم دیر رسید هم زود رفت اما خواست مدیریت کند" به علت کسری وقت فیلم پخش نمی شود"... بله!؟
آمپر داشت بالا می
رفت اگر چه این روزها کم این گونه اتفاق می افتاد عادت کرده ایم به این اعمال نفوذ های بی دلیل چاره ای نبود از ترفند بازیگران بهره گرفتم" با اجازه حُضار،
لطفاٌ کفی مرتب برای مسئولین اطاق فرمان بزنید و تمنا می کنم فیلم را پخش کنند" فیلم بالا آمد چون نفس ما...قلب گرفته طرف.....
در هر صورت برنامه زیبا بود و دلنشین اگر چیزی شبیه کمدی موزیکال بود، که قدری ما را از هدف اصلی برنامه "همایش هیمالیا نوردی" دور ساخت. که جا داشت به موارد زیر پرداخته می شد:
پرسش پاسخ - قرائت شعر استاد گودرزی- همدلی و ارائه راهکار بین همنوردان و رسیدن به اهدافی که می تواند راهگشایی باشد برای حرکت های بعدی البته آقای حمید محمودی بطور خلاصه به نکاتی اشاره فرمودند اما بطور مثال اینکه ما برای اعزام بهتر است، چه کنیم. چه راه و روشی استفاده کنیم و... جای بحث دارد و ...
القصه: اولین قسمت برنامه که بودش: رسمیت آلوده
شدن مرتضی به کار کوه و صعود های بلند به کمی نزدیک نیمه شب پایان رسید امید است این جوان برومند و موفق بتواند. پول و پَله پیدا کرده ادامه دهد. از سهم
خود سپاسگزارم که ما را تحمل کرده در ارائه این گزارش بکوه باشید و سرافراز
برنامه بعدی اسکان بود در ویلای در ده بالا و روز بعدی صعود به ارتفاعات شیرکوه و طزرجان که با موفقیت انجام به دوستان لوح رسمی صعود اهدا گردید.

تندیس اهدایی استان یزد

تندیس اهدایی باشگاه اسپیلت

تندیس اهدایی بزرگان سنندج
وعده دادم ار باب تقدیم شعر استاد گودرزی لطفا ادامه مطلب را ببینید