قانون کوهنوردی ایران : برای رسیدن به شهرت باید بمیری !!

قانون کوهنوردی ایران : برای رسیدن به شهرت باید بمیری !!

 

کوهنوردان خوبی که در اطراف خود و در سطح کشورمان ایران را می شناسید لیست کنید .مزایا و معایب آنها را بنویسید و یادداشت کنید . حال ببینید که چند بار از آنها تقدیر کرده اید ؟ به چند نفر از آنها بها داده اید ؟ آیا همیشه باید پس از مرگ در مورد افراد فکر کنیم ؟ آیا باید پس از فوت مشخص شود که کوهنوردان بزرگ چه مشکلاتی در زندگی شخصی و روزانه خود داشته اند . جواب دادن به سوالهای زیر را برای خودم توصیه می کنم...

افرادی که در رشد کوهنوردی من نقش داشته اند چه کسانی بوده اند ؟

این چند وقته خبرهای ناگواری برای کوهنوردان ایرانی به گوش میرسد . خبر از دست دادن تعدادی از کوهنوردان خوب کشورمان در قله های مختلف که شنیدن آن برای هر انسانی ناگوار است . از این دست خبرها هم کم نیست و شاید آخرین آن خبر از دست دادن کوهنورد زن ایرانی لیلا اسفندیاری بود . فردی که هزینه های زیادی برای علایق خود در زندگی پرداخته بود . این را می شود از روی فیلمها و صحبتهایی که از او در سایتهای مختلف است به راحتی برداشت کرد . اما مطلب مورد نظر من از دست دادن این افراد نیست . مساله مورد نظر من که در این چند ساله به آن رسیده ام این است که ساده ترین کوهنوردان نیز با مرگ خود تبدیل به مشهورترین افراد می شوند . چیزی که بارها و بارها آن را دیده ام . یادم است که زمان فوت علی رئیس دانا باوجود اختلاف نظرهای زیادی که با علی داشتم از شنیدن خبر فوت او بسیار ناراحت شدم . علی پسر ساده ای بود که زندگی خود را برای کوهنوردی خود فدا کرده بود . در آخرین جلسات گروه که من به دلایلی نتوانستم در آن حضور پیدا کنم علی را به هر بهانه ای محکوم می کردند . محکومیتها هم همه جوره بود . خدا بیامرز تو تماسهای تلفنی که با من داشت بارها و بارها به من میگفت که من در گروه تنها هستم و کسی نیست که همراه من باشد . من هم به دلیل مشغله هایی که برای خودم درست کرده بودم نتوانستم به او کمک کنم و هنوز هم بابت این مساله ناراحتم .

اما بعد از آن حادثه تلخ برای علی و فوت او ، نفراتی که تا لحظاتی پیش از مرگ او دشمن خونی او بودند تبدیل شدند به برگزارکنندگان مجالس یادبود و تقدیرکنندگان و نام برندگان از منش علی و شروع کردند به بزرگ کردن او ( حتی بسیار بیشتر از تواناییهای او ) و نقل قولهایی که از او می کردند باعث می شد آدم شاخ در بیاورد .

ادامه مطلب در وب شعر و خاطره

گاشربروم سه

 

گاشربروم 3 ، یکی از مرتفع ترین قلل جهان که اول بار توسط یک زن صعود شد!/

گرچه واندا روتکیویکز با صعود قله نوشاق به ارتفاع 7500 متر رکورد صعود به این قله را شکسته بود ، اما باز هم مشتاق بود که به بازی 8000 متری ها بپیوندد. بدنبال فله ای مناسب می گشت که ارزش صعود داشته باشد و کاملا برروی پاکستان متمرکز شده بود. جایی که بلندترین قله های صعود نشده جهان تا آن زمان قدبرافراشته بودند: گاشربروم 3. گاشربروم 3، با خجالت از قلل 8000 متری ، مرتفع و عمیق ، در ارتفاع 7952 متری در دل رشته کوه قراقروم پاکستان قرار گرفته است و واندا بدنبال فتح چنین قله ای بود. گاشربروم 3 ، در کنار گاشربروم 1 و 2، هر دو در خور قله های 8000 متری ، هستند. تمام گاشربروم ها در سایه K2 نشسته اند که مانند برجی چند مایلی بالاتر از یخچال روی آنها قرار گرفته است.

ادامه نوشته

لیلا هم با برفهای سپید هم گام شد

صعودی عاشقانه

پروزای ناباورانه

لعنت به این جمعه شوم

 

ما بی چرا زندگانیم

و آنان به چرا مرگ خود آگاهانند

شاملو

 

از بعد از ظهر جمعه  ۳۱ تیر ماه ۱۳۹۰ پیام پشت پیام،یکی از دیگری متفاوت تر اول  صعود و شادی دقایقی بعد اندوه و غصه لیلا اسفندیاری که کاملا آرام و بی صدا رفت  تا نماینده ی بانوان کشور باشد بر صعودی 8000 متری پس از صعود قله اعلام می کند . توانش پایین آمده و دوستان ایرانی که منتظر فرودش در پایین دست قله بودند با  پایین نیامدن او تماس گرفته ... پس لیلا کجاست

و جواب کوتاه و دردناک  او از زیر قله و از قسمت سنگی  پرت می شود

و باز شنیدم ایرانیان منطقه در صدد هستند پیکر او را به پایین منتقل کنند که کاری  است بسیار دشوار و طاقت فرسا که حداقل از کمپ یک خطر آفرین خواهد بود

اگر چه ای کاش هرگز به این زمین ناسپاس بازنگردد و در ان مکان پاک عالم بماند

و اگر برای تسلی خاطر بازماندگان می باشد که

 

امید وارم حداقل برای انتقال پیکرش اسپانسر پیدا شود

برای تلاش گران ایرانی که فکر این کار جسورانه هستند آرزوی موفقیت دارم

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

من عاجزم ز گفتن و خلق

از شنیدن...

درج خبر از

منبع خبر اولیه

  از میان پیام های رسیده دوستان:

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم

دلتنگ می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران...

پر مرغان نگاهم را شست.

--

باورم نيست که با آن همه سر زندگی و شور و امید
رفتي و با تلی از خاک هم آغوش شدی
رفتي و ...
تو همه حس پریدن
وَ از این خاک بریدن
رفتن و رفتن و رفتن
تا به سر منزل مقصود رسیدن

--

تا تو دریا نشوی موج اسیرت نشود

راز دریا را فقط

غرق شدگان میدانند

--

 بر آنم که عشق بورزم...
پیش از آن‌که واپسین نفس را برآرم،
پیش از آن‌که پرده فرو افتد،
پیش از پژمردن آخرین گل،
برآنم که زندگی کنم.
برآنم که عشق بورزم.
برآنم که، باشم.

در این جهان ظلمانی،
در این روزگار سرشار از فجایع،
در این دنیای پر از کینه،
نزد کسانی که نیازمند منند،
کسانی که نیازمند ایشانم،
کسانی که ستایش انگیزند،
تا دریابم؛
شگفتی کنم؛
باز شناسم؛
که‌ام؟
که می‌توانم باشم؟
که می‌خواهم باشم؟
تا روزها بی‌ثمر نماند،
ساعت‌ها جان یابد،
لحظه‌ها گران‌بار شود،
هنگامی که می‌خندم،
هنگامی که می‌گریم،
هنگامی که لب فرو می‌بندم،
در سفرم به سوی تو،
به سوی خود،
به سوی خدا،
که راهی‌ست ناشناخته
پُر خار، ناهموار،
راهی که ـ باری ـ
در آن گام می‌گذارم،
که قدم نهاده‌ام،
و سر بازگشت ندارم.
بی‌آنکه دیده باشم شکوفایی گل‌ها را،
بی‌آنکه شنیده باشم خروش رودها را،
بی‌آنکه به شگفت در آیم از زیبایی حیات.

اکنون مرگ می‌تواند فراز آید.
اکنون می‌توانم به راه افتم.
آکنون می‌توانم بگویم که:
"زندگی کرده‌ام".


" شاملو "

--

اهل کوهستان نیستم
اتفاقی گذرم بر صفحه ی یاران افتاد
و نگاهی به لیلا کردم
عجبا شعر به یغما بردم
این شعر و تقدیم می کنم به روح پاک لیلا ، که اتفاقی و خیلی گذری توی صفحات اسمش را خواندم ، عکسش را دیدم و جایی بهتر از این برای گذاشتن شعری که برایش سرودم نیافتم :
سکوت ای داد کوهستان
لیلی بی باک کوهستان
تو لیلایی تو مجنونی ؟
تویی فرهاد کوهستان
سکوت ای باد نشکفته
بخواب در خاک کوهستان
چو آرش در کمان دادی
تو جان در یاد کوهستان
تو چون برفی چو بارانی
تو ای چالاک کوهستان

آوا