هم گام با مسافران هيماليا
هم گام با مسافران هيماليا قله ماناسلو 8116 متر
اردوي هشتم انتخابي هيات كوهنوردي استان زنجان
عكس و گزارش حسن نجاريان
پس از سفر به ينگه دنيا و بازديد از كوههاي ناب، پارك هاي ملي بي نظير، مناطق بكر ، كوهنوردان خاكي و توانمند، مديران كمپاني هاي بزرگ، و ديدار با هم وطنان در غربت، تنها چيزي كه مي توانست حال و هواي آن وادي و گذر از حباب ايجاد شده را بر طرف كند، كوه بود و صعودي سنگين، و حتما در گزارشي مفصل برداشتهای خود را جدای گزارش خواهم آورد. كه در آن اشاراتي خواهم داشت به نظم و انظباط در كار و ورزش، تا گذران سخت و دلگير كننده هم وطنانم در ديار غم گرفته و آن سو تر كار شديد عمده مردم براي رفاه حال درصدي كم، شرايط توليد كارخانه ها، نظم و سيستم 5s ، سيستم شديد پيماني، غرق در خود درون بودن مردم، محدوديت هاي خاص جامعه، و...
همه ي اينها و صدها چيز را كوه مي توانست عوض كرده به زندگي ... وطني بازگرداند، اينكه برداشت ديگر دوستانم چه بود و چه ميتوان باشد باز ميگردد به خود درون هر شخص همان طور كه كسي از پلاس شدن در شهر لذت مي برد، ديگري عشقق موزه و پارك هاي طبيعي بود تاریخ این ملل، ديگري سر در آوردن از زندگي اجتماعي و يا عكاسي با دوربين، سرك كشيدن به هر رزوني... ولي براي خود من بعد همه ي اينها رسيدم به اينكه، پاره وطنم، اگر چه تيره، اگر چه روشن، هر پاره ات دنيايي ارزد، اگر چه سخت، اگر چه با درد، مي بوسمت به ناز و اين شد حكايت من و شعر شاعر نامي مشيري:
غمي چو كوه به جانم فرود مي آمد / غمي كه آتش آن مغز استخوان مي سوخت.
از آن ستيغ بلند، ستيزگاه بشر را نگاه مي كردم/ سر گريستنم بود
هميشه در دلم اين آرزو كه از سر درد / چو كودكان بگذارم سري بداماني
به هاي هاي بگريم مگر كه سيل سرشك/ برد ز راه سبكباري ام به ساماني
غريب، تنها، گريان ز پا در افتادم / شكفته روي سرم آسمان روشن و پاك
دگر نه آب نه آتش، نه خاك تنها باد /
درفش سروري قله دماوند بود، كه با وزش بادها تكان مي خورد.