در وصف او که هست و باشد بماند تا هماره تاریخ
سلام
باز این دل وا مانده بی تاب شد و طاقت نیاورد
خیلی ها ، می دونن و تو بازآموزی امسال علم بودن و اون های هم که نبودن و ندونستن از اونایی که بودن و دونستن حتماٌ شنیدن که تو اون چند روزه چی بود و چی شد و چه شاخه شانه های و کنده کشی های که کشیده نشد، بماند كه بنده حقيرهم در مجالي كوتاه و در محفل كساني كه خود را مربي، و خدا مي دانند،گفتم اگر چه در لفافه و در قالب طرح درس اما در دلي بود از روي درد
اما اين بار حرفم اين نيست بلكه مي خواهم موضوع را از جنبه اي ديگر ببينم و يادي كنم از كسي كه بود، اما نبود. بود اما ديده نشد. بايد يادش مي شد و نشد. بايد مي آمد و از دل مي گفت. نيامد و نخواستيم كه بيايد، چون گاه گاه دعوا بود و به رخ هم كشيدن، ما ندانستيم خيلي مواقع هم نمي دانيم ، كه براستي چه وقت از استخوان خورد كرده ها بايد آموخت و باز ندانستيم بايد با حرفهاي آنها باز آموزيده شويم...
دِ اگر مي دانستيم و به راه مي رفتيم الان و نمي دانم تا كي حال روزمان اينگونه بِه نبود.. و به بي راهه نمي رفتيم....
اصلاٌ می دانید چرا داد این سخن دادم و بقول معروف چی شد که بعد از این همه مدت که از آن باز آموزی مربیان گذشته یاد نوشتن افتادم و یا بقولی نوشته خط خطی اون روزا رو بازبینی کردم و مثل خیلی نوشته هایم حس درج در سایتش نبود و دیدم بد نیست حداقل به بهانه ای تقدیر ناچیزی از بزرگان این رشته یادی کنم، همان ها که با عزت نفس و افتادگی، همین که قبول می کنند در این سن و سال سر این کلاس ها حاضر شوند، والا خیلی مردی می خواهد و همت والا و ستودنی. دیگر اینکه چندی قبل سی دی کوههای ایران از همدان به دستم رسید، که جدای تدوین و برداشت قشنگی که از کوهها شده بود، که زحمات آن ستودنی است.
این تکانی بود به من. به شخصیتی که هر دم زیر آب می رود، به کسی که علیرغم همه ی نهیب زدن ها بعضاٌ یادش می رود حرمت نگه داشتن را، من به کسی نمی گویم به خودم می گوییم، که بابا بی انصاف تو دنبال چی بودی که خواستی در آن وقت اندک طرح درسی را ارائه کنی که برایش خون دلها خورده بودی و آن زمان چیزی نبود جز تحقیر برداشت چند ساله. ای کاش کسی بود و می گفت در این زمان و آخر کار همان نازنینی که این چند روزه در گوشه ی سالن نشسته بود و فقط سر تکان می داد و ای شاید پاره ای اوقات حرصی قورت میداد را دعوت می کردی و خواهش که تو رو خدا بیا دقایقی از خودت، دلت و مدیریت برایمان بگو. براستی چرا ما خود حرمت بانی مسجد را نگه نمی داریم و به جای اینکه برای معرفی منطقه علم کوه از نقوی و فرضی استفاده کنیم، بسنده می کنیم به اطلاعات اندک و ناچیز خود و یا وقتی می خواهیم به جنوب و زاگرس سفر کنیم، بدنبال فرضیه های ذهنی می گردیم، یا به جای درس معادلات انسان سازی و سرپرستی از کسی بخواهیم برایم بگوید که سالها خون دل و خاک گود خورده تا امروز گرفته گوشه ی سالن کز کند.
کسی نیست بگوید بابا "نعمت اخضری ها "موقعه ای که نجاریان ها بدنیا آمدند دوره کوهنوردی خارجی دیدند و آن موقع که ما در پی هِجای کوهها بودیم، آنها مردانه پیمایش خط الراس دنا تا جوپار را تمام کردند.
آن موقع که ما چشمانمان هنوز باز نشده بود، اینان غارهای ژرف را با نور دل کاویدند و بی ادعا و منت کسی. تا ما هنوز بعد این همه سال درگیر شکل گره و پیچش طناب باشیم و پایین آوردن کسی از کُرسی منیت و تخریب شخصیت. راستی یک بار کسی سر برگردانید ببیند در این دقایق قیافه نعمت چگونه بود، پس بگذار من بگویم نعمت اخضری عزیز مرا ببخش تو را به حرمت نام فریدون و اکبر و... ما را ببخش ما نباید اینگونه گستاخی بیاموزیم. ما را ببخش به جنگل سبز همان طور که فرضی و نقوی باید ببخشاید.
نجاریان
کاش می فهمیدی
پرواز مرغان مهاجر، در غروب مسی رنگ
چه تفسیری دارد
کاش می فهمیدی
ستم عدالت معتدلی ست که در قانون جاریست
کاش می فهمیدی
بهتر آن ست کمی گریه کنیم
س سلطانی (دوستی بی ادعا)
جوابیه بزرگوار نعمت اخضری در مورد مطلب بالا
درود بر حسن آقای گل
در پاسخ به نوشته حضرتعالی در مورد اقای اخضر ایشون پاسخی دادند که بنده خدمتتون ارسال میکنم
عین نوشته ایشان:
با سلام
نوشته ات را خواندم و غمگین شدم و تشکر میکنم که علیرغم همه افتخاراتی که دارید پیران کوه را فراموش نکرده اید و ادب و احترام را در پیش گرفته ای
مطلبی را میخواهم عرض کنم
1-روش تدریس زمان ما (سی چهل سال پیش) با امروز بسیار فرق کرده در سال 53 مرحوم فریدون اسماعیل زاده و من مسیر هاری روست یا ابر مرد را با 2 حلقه طناب گره زده و با فرود اس و با دقت پایین میامدیم و امروز با ابزارهای جدید و نوین و ...
2-آنروزها با عشق صعود میکردیم و دوستان ما از جمله عزت برق لشکری و مهدی محمدی پارسا تا قسمتی از دیواره مارا کمک کردند و پشتیبانی ما بودند و هیچوقت هم حرفی نزدند و ادعائی نکردند .
3-در کلاس باز آموزی حرمت و احترام دوستان قدیمی از جمله اقای ناژداکی بر من واجب بود اما دیدی بعضی از مدرسین چه بیراهه رفتند و شاگرد را به...( تمسخر )گرفتند و فقط به جنبه تجاری فکر کردند و جذب گردشگر و نگفتن فریدون نجاح-ابراهیم بابائی که بودند و ...و من اینجا بابت این موضوع زجر میکشم و غمگینم
4-اما من در مقابل بزرگمردان کوه که کم هم نیستند از جمله آقایان اجل-کتیبه ای -اسماعیل زاده -نجاح و ... کسی نیستم و ناراحتم از گنجینه های زنده کوه ابراهیم بابائی-بهمن شهوندی و ... که استادان بزرگ کوه چرا نباید استفاده شوند و باب شود-باور کنید جوانان ما نیاز به کسب تجربه از تعریف ها و عملیات اجرائی آنان دارند
با احترام اخضری