نگاهي  به خطوطي كه گزارش نام گرفت

ماناسلو 1390

تو یادت نیست، چون نبودی

ولی من خوب به خاطر دارم

   که برای بدست آوردن  پيروزي

دلی را به دریا زدم

که از آب واهمه داشت

 

روز جمعه 14/5/90

در تارنماي آقاي سعيد زاده گزارشي را ديدم با عنوان صعود تيم زنجان به قله ماناسلو به قلم سرپرست اين تيم كه طي آن مطالبي با نام آقاي مسعود بيات منش سرپرست تيم فوق درج گرديده بود. با مطالعه آن گزارشي ديدم حاصل اختلاط پاره اي نكات صحيح و اكاذيب غير واقع است و با مستندات موجود پاسخگويي به آن نياز به چند ساعت زمان داشت، لكن به سه دليل امر پاسخگويي را موكول به گذر زمان ديدم:

اول انكه انتشار اين گزارش همزمان بود با پخش خبر صعود غرور انگيز عزيزانم عظيم قيچي ساز، محمود هاشمي، حسين مقدم، ايرج معاني و كوروش نگهبان به گاشربروم يك و نيز خبر صعود قريب الوقوع برادران بهادراني طي ساعات آينده، لذا حيفم آمد كه شهد اين پيروزي بزرگ را با نوشتن و انتشار مطلب اسف انگيز در كام مشتاقان تلخ نمايم.

دوم انكه همانطور يكه از عنوان گزارش بر مي آيد ظاهراٌ نوشته آقاي مسعود بيات منش سرپرست تيم زنجان است، لكن بدليل مطلب عنوان شده در مقدمه آن روند 2 ساله تشكيل تيم هيماليانوردي زنجان شرح داده مي شود. كه ارتباطي به پيوستن آقاي بيات منش به تيم در دقايق آخر سال 1389 پيدا نمي كرد و نیز... نظر به بند 7 نکات پایان گزارش که طی آن از زبان هیات زنجان از افراد و سازمان هایی که تیم را در راه صعود به ماناسلو همراهی و یاری نموده اند تشکر شده بود برای این جانب تردید حاصل شد که اساساٌ این گزارش متعلق به هیات کوهنوردی زنجان است یا شخص آقای بیات منش؟؟!!

که در صورت یقیین به مورد اول شخصاٌ قصد پاسخگویی به هیات کوهنوردی زنجان را در رسانه قابل دسترس عموم نداشته و ندارم. و همواره تلاشم بر این بوده که مسایل فی مابین خود و هیات مزبور را چون روال سالهای متمادی گذشته در محیطی برخواسته از احترام متقابل حل و فصل نمایم.

بدین جهات چند روزی منتظر ماندم که هم شادی پیروزی کوهنوردان فاتح گاشربوم ها جذب تن خسته و مصیبت زده جامعه کوهنوردی شود و امیدوارتر از آن، آنکه با انتشار اطلاعیه توضیحی هیات کوهنوردی زنجان تکلیف عدم پاسخگویی و یا مرجع پاسخگویی گزارش منتشر شده مشخص گردد. که با عدم واکنش هیات کوهنوردی زنجان طی این مدت به فرض اینکه تمام مطالب انتشار یافته تحت عنوان " گزارش صعود تیم هیات کوهنوردی زنجان به قله ماناسلو" بقلم آقای مسعود بیات منش است به شرح زیر روشنگری می گردد.

  سوم اینکه :

   گفتند ننويس، هر چيزي و نوشتاري كه ارزش جواب دادن ندارد. بگذار همنوردان دلبند و مهربان خود قضاوت كنند، در دنيايي كه مديريت به عنوان علمي برترٌ ،مهم و حساس مطرح می باشد هر كس به سادگي نمي تواند خود را مدير و يا صاحب تفكر قلمداد کند. در بعد ورزشي آن خصوصاٌ كوهنوردي و آن هم هيماليا نوردي كه ابعاد حساس و مختلفی دارد. فرد در ستيزي دشوار با طبيعت قرار گرفته از سويي با افراد و ورزشكاراني بايد كار کندكه هر يك شخصيت و ظرايف خاص خودرا دارند و به الطبع سرپرستاني موفق ترند كه طي اردوهاي متفاوت برخوردي دوستانه با افراد داشته توانسته اند خود را به آنها نزدیک كرده از اين راه توانسته اند از نقاط ضعف و قوت افراد با آگاه شده وبه موقع تدبير مناسب بينديشند، و در شرايط دشوار و بحرانی با برگزاري جلسه در صورت لزوم تاكتيك و تکنیک صعود را تغییر داده، به هدف نزدیک شده و نهایتاٌ با صميميت و يكرنگي و از همه مهمتر با اتحادی مشترک بین نفرات در راه رسیدن به هدف نزدیک تر شده جام پیروزی به ارمغان بياورند.

پر مسلم است مديريت در هيماليا با پشت ميز نشستن، تفاوت ها دارد. همچنین مدیریت در آن وادی یخ ، سوز و سرما یک شبه هدیه نمی گردد که بتوان بر کشتی مراد نشست و به قله فکر کرد.

بايد انديشه كرد و با  بي انصافي به قضاوت ننشست با نگاهي از روی انصاف در خواهی یافت براستی چطور شرپا، آشپز، غذاي مناسب، سرويس مناسب و... آماده شد و چقدر کار ساعتی و تفکر خرج شد تا تیم آماده نفس کشیدن در آن وادی شد پر مسلم است این زحمات هرگز با پول جبران نخواهد شد، این عشقی بود شبانه روزی با کارگروهی فعال و با تدبیر که در غیر این صورت شاهد نا موفقیت ها و تیم هایی بودیم که سرشکسته و ناموفق باز گشته اند و حرکتشان راهی بوده به  نا كجا آباد.

همه اينها و صد البته مواردي ديگر مرا بر آن داشت حداقل براي آگاهي عزيزاني كه قصد سفر به آن وادی را دارند، توضيحات زير به رشته تحرير در آوردم تا خداي ناكرده شاهد حوادث تلخ در اين سفر ها نشويم.

اما دوستان اولين نكته اي كه در دوران كوهنوردي آويزه گوش كرده ام، خصوصاٌ در هيماليا حرف شنويي شنوی بوده از سرپرست ولو ایشان اشتباه عمل كند و اگر برخورد نامناسب داشته سعي كردم در نشست ها و حتي المكان نه در جلو جمع مطرح كنم. پیوسته سعی در این داشته ام حرکاتم گامی باشد در جهت رشد تیم . هرگز با ذهن سیاه به نفرات نگاه نکردم

و با فیلتر دو رنگ فرد را آنالیز نکردم.

و از همه مهمتر اگر سکان نوشتن گزارش بدستم افتاد سعی کردم بدون غرض ورزی و کینه توزی دست به قلم برم و حداقل هیچ گاه انصاف را نادیده نگیرم و گرنه آن خطوط کج و معوج را  نمی توان گزارش نامید، الا کینه توزی دیرینه و یا از روی ...

 

به هر کس نیکی کنی او را ساخته ای

             و به هر کس بدی کنی به او باخته ای

                                  "پس بسازیم و نبازیم"

 

1-     آقای نگارنده در روزهای آخر سال 1389 در کش و قوس ارسال پرونده کمیته به شورای برون مرزی به سرپرستی تیم گمارده شد، که در عجب بودم چطور فدراسیونی که این همه سختگیرانه در مورد نفرات برخورد کرد روی سوابق ایشان و عدم حضورشان در اردو ها چیزی نگفتند. حتی از من خواستند در اردوی نهایی سبلان حضور نیابم تا قضاوت عادلانه تری صورت گیرد. و در این صورت اردوهای 9 گانه ارتباطی با حضور ایشان ندارد، بلکه در اینجا باید از مربیان و یکایک اعضای کارگروه هیمالیانوردی استان کمال تشکر را نمود که توانستند با فعالیتی شبانه روزی انتخابی درست داشته باشند. که گزارش مکتوب این اردوها نزداعضای شرکت کننده موجود است.

2-    قبل از اعزام کاری بزرگ و حساس در زنجان صورت گرفت تا تدارکاتی قابل و شایسته ارسال گردد که جا دارد از استاد علی طاهری به لحاظ در اختیار گذاشتن لیست اصلاح شده تغذیه تیم های قبلی هیمالیانوردی کمال تشکر را کرد، شرکت گایا به لحاظ در اختیار گذاشتن پوشاک با قیمت مناسب، همچنین از یکایک همنوردانی که ما را در ترجمه مطالب ارسالی رزومه شرپاها، قله ی مورد نظر، تهیه پروفروم ارزی، مکاتبه با نپال برای انتخاب توری مناسب با سرویس دهی بهتر همچنین انتخاب پزشکی قادر و توانا ياري كردند که اینها را بنده جزو وظایف فرد فنی تیم دانسته و می دانم.

این موضوع بدین جا خاتمه نشد و در نپال در روزهای نه و ده فروردین در شرکت پرستیژ ادونچر (همان روزی که سرپرست بیمار و در هتل استراحت می کردند) ادامه داشت و اولین حرکتی که صورت گرفت تهیه ی نامه ای بود تحت عنوان درخواست پرمیت دو تیم

 الف: ایران زنجان به سرپرستی آقای مسعود بیات منش و معاونت فنی محمد حسن نجاریان.

 ب: تیم دو آزاد ایران با تعداد چهار نفر به سرپرستی آقاي علی علی محمدی . این دو نامه از طرف شرکت طرف قرار داد دو تیم به وزارت توریست تحریر شد (تصویر نامه ها موجود می باشد.  و اگر بنده در کمیسیون محترم ارائه ندادم به علت این بود که گفتند موضوع بحث بروی حادثه است نه چیز دیگر.)

و نیزکنترل دقیق چادر های ارتفاع و کمپ ها در همان روزبا حضور کلیه اعضا منهای سرپرست انجام شد. همچنین آشنایی با آشپز و کلیه شرپاها که اتفاقا در همان جا یک شرپا به علت سن زیاد مورد توافق قرار نگرفت که شرپایی دیگر را با شرط اینکه همسرش(خانم هلندی) و یک شرپا دیگر در تیم حضور یابد معرفی که مورد قبول قرار نگرفت. و نهایت شرپای دیگری معرفی گردید. (این شرپا با تیم دکتر بهپور قرار داد بست)

مورد دیگر بحثی زیاد و خسته کننده بود با شرکت طرف قرار داد در خصوص بازگشت تیم از مسیر زیبای دورآناپورنا که به سختی زیر بار رفت. در برگشت به هتل گزارش فعالیت انجام یافته به سرپرستی اعلام گردید و شاد بودیم که توانستیم روز خوبی را به انتها برسانیم.

روز بعد با حضور نماینده شرکت سرزمین خورشید جناب قربان تقی زاده جلسه ای با حضور کلیه ی اعضا برگزار و در آنجا با صراحت مطرح شد تیم زنجان با ترکیب سرپرست بیات منش، پزشک حمیدی، فنی نجاریان هیچ گونه مسئولیتی در قبال افراد آزاد نداشته و فقط پیشنهادات خود را عنوان می کند که در تکمیل صحبت ها آقای رمضان پور عنوان نمودند که از تجارب افراد پیشکسوت در گروه استفاده نمایید. و بعرق هم وطن بودن نفرات تیم آزاد می توانند از تجارب موجود در تیم زنجان به لحاظ پزشکی و فنی که در حد توصیه ارائه میشود استفاده نمایند.(عین صدای ضبط شده با تصویر موجود می باشد)   

لذا با توجه به این مطالب اعلام قبولی سرپرستی این جانب از طرف تیم آزاد خالی از صحت بوده و چنانچه در غیاب این جانب نقل شده باشد بدون اطلاع و قبولی این جانب است.

اما بحث گرفتن پرمیت موضوعی که در نپال همه ساله مطرح و تیم های زیادی با هم یکی شده بالا می روند همچنین که آقای عمیدی سرپرست لوتسه و اورست شد و یا دکتر بهپور در ماناسلو.

ما در روز دریافت پرمیت نامه ی دو گروه را با بیوگرافی افراد ارائه نمودیم که بعد از ساعتی بررسی عنوان شد دو تیم در قالب یک تیم و به سرپرستی نجاریان با توجه به سوابق معرفی می گردد، که بنده در همان جلسه با آقای عمیدی تماس حاصل کرده عنوان نمودم که تیم زنجان حساس بوده نکند مشکل ساز شود، که ایشان با تعجب از این برخورد عنوان نمودند "اگر مشکلی بود من حل خواهم کرد و پرمیتی جدا تهیه می کنم و اینکه این کار در نپال فرمالیته بوده سخت نگیر" که همین حرف را هم آقای پاراجوری مطرح نمودند و یک پرمیت مشترک صادر شد. که در بازگشت مجدداٌ موضوع مطرح و آن را آقای عمیدی حل نمود. حال این موضوع در روزهای اولیه چگونه و به چه انگیزه ای به گوش مسئولین در ایران رسید من نمی دانم.

3-    روز هفدهم 23 فروردین

موضوع نقطه گذاری مسیر را سرکار خانم کاظمی قبل از اعزام از اينترنت و سايتي متعلق به خانمي گرفته بود و ما با دو جی پی اس نقاط را کامل و دقیق ثبت می کردیم.

4-    روز بیست و دوم 28 فروردین

در تمامی مراحل صعود شب ها سردار شرپا در چادر حضور یافته موضوع کار فردا را به سرپرست و مسئول فنی اعلام می داشت که زحمت ترجمه از روزهای دوم برنامه به عهده دکتر حمیدی بود. قبل از صعود توافق شد به علت اینکه تیم ما جزو اولین تیم های منطقه بوده و هنوز مسیر گشایش کامل نیافته کلیه شرپاها جدای حمل بار عمومی تیم، برپایی چادر ها در کار گشایش مسیر با هم کار کنند که مورد توافق کلیه اعضا قرار گرفت.

5-    روز پنجم اردی بهشت: آقای بیات منش اعلام می دارد بدلیل پاره ای ناهماهنگی ها تصمیم گرفتم محل استقرار سر پرست را به کمپ 2 منتقل نمایم.....

این  جانب به عنوان مسئول فنی تیم از دلایل اتخاذ تصمیم سرپرست تیم بی اطلاع بودم ودر روز صعود نهائی از کمپ اصلی وقتی آقای سرپرست در ترکیب تیم قرار گرفت(بر خلاف دستور فدراسیون)در مقابل تعجب من و دیگران گفت: در بالا راحت تر و نگران نخواهم بود من تنها حوصله ام سر می رود! در سیکل قبلی تنها بودم وخیلی به من سخت گذشت. متاسفانه بدلیل این تصمیم  غلط در روزهای 9 و 10 و 11 (صعود از نقطه رهايي)باعث ايجاد مشکل جدي ارتباطی با سرپرست تیم گرديد.

6-     روز هفتم اردیبهشت

بنده از تفویض سرپرستی  کمپ های بالاتر به آقای علی بیات منش کاملاٌ بی اطلاعم. و مدام حساسیتم بر این بود ایشان که مسئول تدارکات و مالی هستند زیاد به زحمت نیفتند تا مشکل جسمانی برایشان پیش نياید. لکن حتما دکتر و سرپرست به یاد دارند که در جلسه ای با حضور ما سه نفر مطرح شد ما مختار به بازگرداندن هر یک از اعضای تیم هستیم و ایشان عنوان نمودند در تصمیمات خود علی را هم در جریان بگذراید. به هیچ وجه صحبتی از سرپرستی ایشان در کمپ های بالا با من و دکتر نشد.

7-    در مورد جدایی بنده و دکتر از تیم کلاٌ تصورات ذهنی آقای بیات منش است. همان طور که دکتر و بنده در جلسه ی زنجان پاره ای از قضا وت ها و ذهنيت هاي نادرست آقای سرپرست را بر مبنای پیش فرضهای ذهنی مطرح نمودیم که جز مغلطه جوابی نشنیدیم(مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت).اما در مورد استفاده چادر ها،آشنایان با مسائل هیمالایا نوردی میدانند که ترتیب این کار توسط شرکتهای طرف قراداد و طبق توافق طرفين اجرا مي گردد. در مسیر ترکینگ یک چادر به لحاظ اینکه کسی با عیسی هم چادر نشد به ایشان رسید یک چادر به خانم کاظمی يك چادر به دكتر،یک چادر بنده و یک چادر بیات منش که ایشان قبول نکردند و با یکی دیگر هم چادر شدند و کل این تصمیمات را خود ایشان اتخاذ فرمودند. در کمپ اصلی هم که کلیه چادر ها یک نفره بود.

8-    در مورد توافق 3.5 میلون تومانی با تیم زنجان: صحیح می فرمایید لکن علیرغم اعلام نیاز متوالی این جانب تا کنون ریالی پرداخت نگردیده و بنده بر اساس اعتماد به آقایان مبالغ سنگینی من جمله تلفن ثریا برای تیم، خرید مقدار زیادی مواد غذایی و بهداشتی را به شکل امانی هزینه نمودم و هنوز هم بدهکار می باشم  که امیدوارم برای وصول این حق نیاز به اقدامات قضایی پیدا نشود. 

9-    اما در مورد تماس آقای علی بیات منش با برادرشان جهت برنامه ریزی صعود به کمپ 4 و قله .... مطالب عنوان شده بی اساس و حداقل من خبر ندارم چون تمامی تصمیمات عصرها با حضور سردار شرپا و دکتر و بنده انجام می شد که خیلی مواقع خود علی هم حضور داشتند (صدا و تصویر موجود می باشد)چون ایشان اصلاٌ امکان ارتباط با شرپاها را نداشت. و در مورد تصمیم نهایی صعود پیشنهاد اولیه از طرف سردار مطرح که هوا رو به خرابي و ما زمان نداریم كه با توجه با توان بچه ها موضوع با سرپرستی مطرح و ايشان نيز اذعان داشتند كه بهتر است تلاشي روي صعود قله انجام گردد كه با توافق کلیه اعضا و تصمیم پزشک مقرر شد تیم به کمپ چهار رفته روی قسمت بعدی در بالا تصمیم گیری گردد.

10-   عنوان گردیده کندی حرکت به سمت کمپ چهار از کمپ سه بدلیل کندی نفرات آزاد بوده است این بی انصافی محض است چرا که نفرات تیم ما یعنی زنجان هم یک دست نبوده و با تدبیر های مختلف سعی بر اين بود نفرات با هم هماهنگ جلو رفته از شدت حرکت در صعود کاسته شود كه اگر ما قدری سرعت به تیم می دادیم بطور قطع الان این همه صعود کننده نداشتیم. در کل تیم ما تیم پر قدرتی نبود.درثانی کلیه نفرات با اختلاف کمي به کمپ رسید.

11-  اما بحث نبردن زیرانداز و سر ایپی و دعوت به خاطر زیرانداز .....

مطالب تحریر شده بقدری سخیف و کودکانه است که توضیح در باره آنرا کسرشان خود می دانم، فقط یک نکته برای آگاهي خوانندگان عزيز عرض كنم بنده عكاسی و تصوير برداري مي كنم و هميشه لوازم زير همراه بنده مي باشد:

 دوربین نیکون D80 با لنز 24-400 ، یک لنز فیش آی سنگين، دوربین سونيHD تصویربرداری، باطري اضافه (حداقل 150 گرم)، فيلم DV کاور دار ضد سرما، کیف دوربين با محافظ كه همه ي اين وسايل موفق به صعود قله شدند. تو خود بخوان حديث مفصل از مجمل

و اگر از سعید عزیز دعوت کردم این بود که با توجه به اینکه فکر می کردم در این تیم دو نفر هستند که جداي نفرات آزاد از خود هزينه نموده اند و بی انصافی است تلاشي موثر روي قله نكنند، از اين رو هميشه در روند صعود با هم همگام بوديم، هرگزاز ذهنم نمی رود قبل از حركت وقتی آقای کریم بیگدلی در پاشنه در جلو هیات اظهار داشت "نجاریان مرا به قله ببر ..." این دِین بود و در تمام دوران صعود همیشه نگاهی ویژه به این دو عزیز داشتم.

   مهم قلب انسان هاست که برای هم بتپد من در روند صعود زیاد اهل بازی های رایج و ... نیستم و نبوده ام بلكه ترجیح می دهم چیزی بنویسم موسیقی گوش کنم و در افکار صعود غوطه ور شوم و خیلی موقع حِرص بی خیالی افراد را با ندانم کاری ها یشان را بخورم. و اما در نقطه ي رهايي ايجاد تغییر در فضای حاكم بر تيم بسیار مهم است که قضاوتش را می گذارم به عهده آنانی که گام در مرز هفت هزار متر گذاشته اند.

12- اما در مورد شب قبل از صعود و روند وضعيت عيسي ايشان حال روز بدي نداشت و مثل روزهاي ديگر در كمپ پايين تر از سر درد ناله مي كرد و شرايط وي‍ژه در او حس نشد عليرغم اينكه دكتر در كمپ پايين گفته بود كه بهتر است بالا نروي كه ايشان گوش نداد در کمپ چهار نیز باز به او تذكر داده شد كه اگر حال و روز خوبي نداري بهتر است از صعود صرف نظر كرده فردا به پايين برگردي كه ايشان با صراحت و لبخند نجيبانه اي گفت" نه ميام من كلي هزينه كرده ام" ايشان اشتها و حواسش نيز به جا بود و صبح زود وقتی كه من جهت صحبت با شرپاها بيرون رفته بودم مشاهده كردم بيرون آمد كاري انجام داد و مجدداٌ بدرون چادر رفت.  و اما درمورد موضوع پزشك همان طور كه خود دكتر اذعان داشتند اگر ايشان بالا بود بطور قريب به يقين الان عيسي در كنار ما بود، و اين حسي بود كه در من بود و با خواهش و تمنا مطرح گرديد كه با توجه به تركيب تيم نياز بود ايشان بالا بياييد و سرپرست در كمپ اصلي بماند تا ارتباطات بهتري داشته باشيم و نبايد به ياد برد درس كوهنوردي را كه

 

"بهترين تصميم بنا به شرايط در محل گرفته مي شود"

در ايران كسي چه مي داند ما در چه شرايطي درگير بوديم مگر سرپرستان ديگري چون دكتر بهپور، عمیدی براي صعود بالا نيامدند و يا در صعود هاي ديگر مگر دكتر گودرزي در اورست جزو تيم حمله قرار نگرفت، من بر اين اساس صحبت و مصاحبه هاي زيادي با كوهنوردان زيادي انجام دادم كه همگي همچون دكتر جوادي ها معتقد بودند وقتي سرپرست و پزشك توانايي صعود دارند چه بهتر كه كنار تيم بوده و شانه به شانه مشكلات بالا بيايند.

در ثانی اگر قرار است پزشک بالا نیایید چرا بایدسرپرست بالا بیاییدکه بخواهد تلفن ماهواره و يا بیسيم را به خاطر حفظ باطري خاموش تا ما مجبور شویم با اتباع ايران ارتباط بگيريم و ساعتها بدون كمك در بالا رها شويم كه در واقع با وصل ارتباط مجدد ديگر خيلي دير شده بود.  خود بنده اين موضوع را در برودپيك تجربه كردم و نتيجه بسيار مثبت بود و توانستيم بسيار مطلوب كار را پيش بريم.

13- روز 9 ارديبهشت

        عنوان شده علي بيات منش در روند صعود از کمپ چهار به بالا از اين جانب راجع به علت غيبت عيسي و نادعليان سوال فرمودند كه كذب محض است. علي درون طناب قرار گرفت مثل همه ي بچه ها و اصولاٌ در آن سرماي تن سوز كسي تحرك زيادي نداشت كه بخواهد سوال و... كند. حتي در روند صعود هم كسي چيزي نپرسيد.

در مورد تاٌخير در صعود نهايي كه عنوان شده بود به علت كندي خانم كاظمي بوده، عليرغم داشتن كپسول اكسي‍ژن، حتي چند بار عنوان شد ایشان تند مي رود رعايت حال ما بي اكسيژني ها را نمی کند مضاف به اينكه اگر شرپاها کاری با ما داشتند ايشان باید ماسک را بیرون آوره موضوع را انتقال مي داد.

گویا سرپرست گزارش دقیقی از بچه ها نگرفته چون:  نیما اصلاٌ جلو راه نمیرفت بلکه نیما همیشه عقب حرکت می کرد یا کنار تیم

به ياد دارم پس از صعود  قله لوتسه و در جلسه اي  با حضور  اعضای تیم  با صراحت مطرح شد به علت ضعف تكنيك ما دو سقوط و يك اشتباه فني جدي داشتيم كه هر يك مي توانست فاجعه بار بياورد. اين وادي تجربه كردن و خطر كردن نيست در واقع ما برنامه لوتسه را با سه كشته به اتمام رسانديم يعني اينكه در هيماليا هر سقوطي برگشت  ندارد حال اگر نفر زنده ماند خيلي روي شانس بوده بايد روي اشتباه خود بدرستي تفكر كنيم. سقوط دوست خوب حسين آن هم با آن متراژ زياد را بايد جداي زماني كه صرف رفع شُك ما شد يك شانس بزرگ تلقي كرد كه با رفتن بنده در انتهاي تيم و قصد رفتن بالاي سر ايشان با اشاره كوهنورد خارجي از رفتن صرف نظر كرده به جلو تيم برگشتم.

روي قله با حساسيت روي محل قله چند بار از شرپا سوال و حتي از كوهنورد خارجي اطمينان حاصل شد كه آيا نبايد جاي ديگري رفت؟ و نهايت با اطمينان عكس ها گرفته شد، و تجربه ديگري كه از ماكالو به يادم مانده بود گذاشتن و رفتن شرپاها بود كه همان جا بطور جدي به نيما سردار شرپاها تذكر داده شد كه شرپاها كنار به كنار تيم باشند و در چند نقطه دشوار اقدام به نصب طناب ثابت كنند.

.... بله در بازگشت از بالا متوجه عيسي در چادر شدم كه بي قراري مي كند و پايين نرفته است به او قدري نوشيدني گرم با شكلات انرژي دادم که خورد با دكتر ارتباط گرفتم گفت دگزا آماده كن و اگر حالش بدتر شد بزن، سراغ دارو ها رفتم در چادر كناري يعني شرپاها ابرار بي اطلاعي كردند و حواله دادند به حسين در چادر وسط به چادر آْنها رفتم دارو را گرفتم و بيرون آمدم در اين رفت آمد بود كه آقاي علي محمدي صداي مرا شنيد و اظهار داشت دگزاي گرم دارد كه درخواست كردم به چادر ما بياييد كه آمد و به او تزريق كرديم. نيمه هاي شب نشده ارتباط ما با پايين از طريق بيسيم و تلفن ماهواره قطع شد. از اين رو دست به دامان پزشكان ايران و نهايت دكتر جوراب چي شديم، كه آن هم نتيجه نداد و ما تا نزديك صبح بر بالين نامبرده ماندیم ساعت 5 صبح مجدداٌ دكتر پشت خط آمد و دستور وصل كردن اكسي‍ژن داد كه انجام شد، و مجدداٌ يك دگزاي ديگر و اينكه زودتر نسبت به حمل او اقدام كنيم، تحركي از كسي شنيده نمي شود و هر چه داد مي زنيم كه كسي براي ما قدري آب داغ كند بي فايده است به چادر شرپاها مي روم نيما را بيدار كرده دقايقي بعد پيش ما مي آيد، علي محمدي هم قدري آب درست كرده به ما مي رساند به سختي تلاش مي كنيم تا او را آماده پايين رفتن كنيم

14- روز 10 ارديبهشت

 من به كسي نگفتم هر كس مي تواند پايين برود ولي "سرپرست تيم دستور دادند نجاريان با سه شرپا بماند بقيه سرازير شوند." كه در پي آن توسط خانم كاظمي با ارتباط و انتقال صحبت هاي من به شرپاها از آنها مي خواهم بارهاي خود را زمين گذاشته عيسي را در قبال هر پاداشي كه بخواهند پايين ببرند، چون او راه نمي توانست برود و نياز بود او را بسكت كنيم با دو شرپا و آقاي علي محمدي شروع كرديم به انجام بسكت (عکس و فیلم موجود هست) كه كار سخت و طاقت فرسايي بود، همچنين به آنها اعلام شد آيا امكان حمل با بالگرد هست يا نه؟ كه در ابتدا گفتند مبلغ بسيار بالايي مي خواهد سپس به هواي خراب و عدم پرواز اشاره كردند.

كليه اعضاي تيم بجز آقايان علي محمدي و حسين مقدم كه به خواسته شخصي كنار ما ماندند همگي سرازير شدند، با شرپاها ساعتي تلاش كرديم تا عيسي را پايين بفرستيم متاسفانه وجود برش هاي يخ بلور مانع از پيشرفت كار مي شود از طرفي سرما شديد و بار زياد شرپا باعث مي شود آنها هم از كمك انصراف دهند و با انقلاب بیشتر هوا سرازير شوند و نهايت كار اينكه من ماندم و حسين و بگفته سردار شرپاها "در رفتن عاقلانه است" و من و حسین که ماندیم دیوانه بودیم.

 

زندگی هنگامه فریادهاست

سرگذشت در گذشت یادهاست

زندگی تکرار جان فرسودن است

رنج ما تاوان انسان بودن است

باید احساس کرد این اندوه را

بر کمر باید کشید این کوه را

روز یازده اردبیهشت

این قسمت درست گزارش نشده چون پس از سرازیر شدن تیم به سوی کمپ اصلی بنده با دکتر حمیدی ماندیم تا شرپاها پیکر عیسی را پایین بیاورند و به اتفاق تا نزدیکی کمپ دو در میان برف بسیار شدید پایین برویم و پیکر همنوردمان را در کنار جسد کوهنورد کره ای که در سال گذشته بین کمپ دو به سه دچار حادثه بهمن شده بودند گذاشته خود به کمپ دو رفتیم و شب سرد دیگری را تجربه کردیم. روز بعد با شرپاها با باری بسيار سنگین به کمپ اصلی مراجعت نمودیم.

روز شانزده اردبهشت

گزارش صادقانه نیست:

   شرکت تحت قرار داد ابتدا اصرار داشت که چون پزشک از چم و خم مسائل قانونی با خبر است با عیسی به پایین بیایید، که با توجه به گذر از گردنه ی بلند به سمت آناپورنا و لزوم حضور پزشک کنار تیم خانم کاظمی به عنوان مترجم و بنده به عنوان کسی که با مسائل ترخیص و پزشک قانونی آشنا بودم به ناچار از تیم جدا شدیم و تيم راهي تركينگ دور آناپورنا شد.

در این موقع یعنی رسیدن بالگرد به روستا از سردار خواستیم که از خلبان خواهش کند در کمپ اصلی کیسه بار و بشکه مرا با خود پایین بیاورد که با رسیدن به کمپ سرپرست تماس گرفت و اعلام داشت باید وسایل سمعی بصری خود را تحویل بچه ها بدهید که من هاج و واج مانده از این حرکت پلیسی سر در نیاوردم که نهایتا وسایل من نرسید و "نیما با صراحت عنوان نمود" خلبان موافق بود مسعود وسایل را نداد، دکتر مرا به صبر دعوت کرد و سوار بر بالگرد نمود. بعدا به دکتر گفته شده بود لب تاب او را به این علت ندادیم که نکند در کاتماندو گزارش بنویسد. که این موضوع در زنجان تکمیل شد و بشکه ما در دفتر هیات ناپدید شد که پس از پیگیری اعلام شد بشکه در گرو سیصد هزار و اندی پول است در صورتی که کل مبالغ در کاتماندو حساب شده بود، که نهایت با پرداخت مبلغ موفق به آزادی بشکه شدیم.

 در مورد موارد هفت گانه انتهای گزارش

1-     همان طور که در هتل عنوان شد و صدای ضبط شده موجود است موارد خلاف صحبت های آقای بیات منش است.

2-    آغاز نوشتن ها بر اساس گزارش تلفنی آقای حسین مقدم و بدستور سرپرست تیم آقای بیات منش صورت گرفته است. مستندات در تارنمای آقای محسن سعید زاده و حسین مقدم موجود است.

اما مواردی که از سوی بنده اضافه می گردد:

3-    ای کاش آقای سرپرست به جای اختیار بیشتر دادن به نفرات وظایف محوله کنترل می شد تا آن همه تدارکات و... دچار آشفتگی نگردد.

4-    ای کاش به جای نقد و بررسی عملكرد سرپرستان بزرگ هیمالیا و پیاده کردن روش نوین قدری کار جدی و احترام و انظباط در کار دیکته می كرد.

5-    سرپرست بزرگ ای کاش اختیار و عنان کار بالا را بدست نمی گرفتی همچون که در ایران و در تمامی جلسات اعلام می داشتی من کاره ای نیستم ایشان همه کاره است و اگر این می کردی آن موقع در مقابل نفرات زانو می زدم و تمنا می کردم درست است شما شاهکار کرده خود را سالم پایین رسانده اید و کسی انتظار کار امداد از شما ندارد ولی محض رضای خدا و پاس همت ایرانی بودنتان حداقل چند نفراتان بمانید و همچون سال82 در گاشربروم یک بار دیگر حماسه بیافرینید و بایاعلی گفتن کار را تمام کنید"" برو برو یا علی تمامه"(خطاب به فرهاد عزیز مقدم در گاشربروم) کار را تمام کنید و عیسی را به کمپ برسانید كافيست هر نفر با گرفتن سر طنابي فقط چند کیلو كمك كند... ولی وقتی دوستان رفتند شرپاها هم سست شدند و...

آخر دوستان مگر ما چند روز است كه در برنامه ايم؟ هنوز برنامه ما به نصف برنامه گاشربروم نرسیده  آن دلاوران روز هفتادم برنامه امداد کردند...

6-    اما عزیزم جرقه این فعالیت قبل از برنامه موستاق آتا زده شد توسط ریاست هیات کوهنوردی شهرستان جناب افشاریان در جلسه ای دو نفره که بنده عنوان کردم هستم تا آرزویم که همانا صعودی هشت هزارمتری است تحقق یابد، چرا که خوب می دانستم هستند کسانی که در جمع های کوچک هم بدرستی عمل نکردند چه رسد به جمعی بزرگ.

7-    نمی شود از تعصب درست و دوست داشتنی مردم شهر گذشت چه شرکت های کوچکی که با مبلغی ناچیز عشقشان را نشان دادند چه مدیران وقتی که به عناوین مختلف پشت تیم بودند که در بین آنها نقش آقای بلوری حائر اهمیت است.

8-    و اما نقش مربیان تیم و دل چرکینی من اگر قرار بود بودجه دو نفر حاضر در تیم تامین گردد باید این حق را به کمیته می دادند که یک مربی دیگر در تیم حضور داشت که قطعاٌ شرایط بهتر می شد.

9-    اما صعود این تعداد به قله ای به این دشواری کاری است بزرگ باید از داشته های آن بهتر برداشت گردد.

10-  اما ای کاش شرح وظایف همه ی ما روی کاغذ آورده می شد تا می دانستیم چه کسی قصور کرده بطور مثال بد نیست  اشاره ای کنم به روند وظیفه خود در این مدت:

1-     با حضور در کمیته به عنوان مسئول تدوین برنامه تمرینی و تصویب

2-    بررسی کامل چند قله جهت صعود(چوایو، دائولاگیری، ماناسلو) بصورت ترجمه متن صحبت با دوستان و گرفتن گزارش

3-    تهیه پروفروم کامل صعود شامل هزینه، وسایل، لیست غذا، گزارش قله، مسیرهای صعود، معابر ساده و دشوار

4-    اجرا اردو و نظارت بر حسن اجرای آن که در جلسه ای با حضور ریاست محترم فدارسیون در محل اداره کل با صراحت عنوان شد نجاریان نماینده ما است که با توجه به این صحبت ها باز ما هر اردو را به فدراسیون اعلام كرديم كه در دو مورد ناظر اعزام نمودند.

5-    بحث و بررسی ساعتها بروی نفرات و دقت در امتیازات در کمیته مربوطه

6-    چالش زیاد در انتخاب تور مورد قرار داد در نپال به لحاظ ارائه سرویس درست بشکل مکاتبه، تماس تلفنی، و گرفتن اطلاعات از کوهنوردان ایرانی و خارجی بطور مثال نیما یزدی پور

7-    نظارت بر عقد قرار داد و سرویس دهی مناسب تور تحت قرار داد با شرکت ایرانی

8-    نظارت و حساسیت در انتخاب شرپای مناسب از بین بیست شرپا قدرتمند

9-    حساسیت در انتخاب مواد غذایی و آشپزی مجرب حتی انتخاب آشپز خاص و گرفتن قول آشپز حتي بهتر از وي كه در عمل هم انصافاٌ چنين بود.

10-  در ایران نظارت بر بسته بندی درست مواد غذایی و ارسال جهت کارگو و گرفتن تخفیف قابل توجه از کیلویی هشت دلار توسط عزیزان به 2.5 دلار

11-  در نپال مجددا نظارت بر بسته وسایل در کنار اعضا

12- در طول برنامه حساسیت به اجرای درست روز شمار

13- در قسمت نهایی صعود با استفاده از تجارب سالها کار با شرپا و نظارت بر ساپورت کامل اعضا

14-  هماهنگی با پزشک تیم در خصوص تست و نظارت بر وضعیت جسمانی اعضا

 

حسن نجاريان مرداد 90