در وصف عشق و قلم برا ی دوست
صادق کوهنوردی ایران را دریابیم
بعد از دو روز کوهپیمائی در سرشاخان زیبا شب هنگام کنار چشمه کانی رش تن خسته خود را به کیسه خواب سپرده و با نظاره بر قرص ماه و ستارگان، آرام آرام بخواب میروم و ناگهان اوراز سرافراز را دیدم که با شاخه ای لاله واژگون به من نزدیک شد پرسیدم محمد تو هم در سرشاخان بودی و من خبر نداشتم! گفت آمده بودم که لاله ای بچینم و به دیدن حاجی بروم چون از دستمان شاکی است بی اختیار از خواب بیدار شده و قصد این را داشتم که یادی بکنم از چهره ماندگار کوهنوردی ایران حاج صادق آقاجانی، بزرگمردی که همواره حس میکرد که در کوه بهتر و بیشتر به خدا نزدیک هستی و هدفش از رفتن به کوه افتخار برای وطن و تقرب بیشتر با حضرت حق بود.
کاتماندو سال تحویل 1377 از راست اوراز،علی نژاد، اولنج،آقاجانی، نجاریان، چشمه قصابانی
بزرگمردی که از تپه ماهورهای این مرز و بوم پلی ساخت به سوی هیمالیای عظیم که هرساله از اقصی نقاط کشور کوهنوردان بیشماری جهت صعود قلل آن راهی هیمالیا می شوند.
بزرگمردی که با درایت و کاردانی کرسی های ریاست را در اجلاسهای آسیائی و جهانی تصاحب کرد که تا ایران عزیز در ورزش کوهنوردی همواره حرفی برای گفتن داشته باشد.
بزرگمردی که با افکار فراتهرانی خود و با بها دادن به کوهنوردی شهرستان های محروم و دورافتاده از جمله نقده، زابل، سراب، الیگودرز، بوکان، کنگاور و ...،جوانان شایسته و مستعد را محک زد و راهی هیمالیا نمود.
بزرگمردی که با توانائی های خود در مهد کوهنوردی جهان، کشورهای نپال، پاکستان و قزاقستان دست اندرکاران کوهنوردی آن، فراتر از اروپائیان حساب ویژه ای روی ایران باز کرده بود.
بزرگمردی که چهره های نامی همچون اولنج، نجاریان، جلال، زنده یاد اوراز، اقبال، زارعی و ... به کوهنوردی ایران معرفی کرد که خصوصیات والای اخلاقی و کوهنوردی آنان الگوی راستینی برای آیندگان خواهد بود.
بزرگمردی که آن افتخار ابدی صعود اورست را رقم زد که در تاریخ کوهنوردی ایران جاودانه خواهد ماند و یاد باد روز اول خرداد 77 که هنگام برگشت تیم از صعود قله در بیس کمپ گریه و خنده اش هم معنی بود
بزرگمردی که بیش از دو دهه همچون کوهی بود که گاه باد و طوفان به شدت بر او می تازید و بعضی موقع رعدوبرق او را زیر هجوم خود میگرفت، پاره ای اوقات برف و کولاک به او میزد ولی او محکم و استوار که نشان از صلابت و بزرگواری ایشان داشت خم به ابرو نیاورد تا کوهنوردی این مرزوبوم شکوفا و شکوفاتر گردد. ولذا بر ما شیفتگان کوه لازم است که زندگی را باور کنیم، مرگ را باور کنیم و به آنانی که خالصانه در راه اعتلای کوهنوردی این مرزوبوم زحمت کشیده اند عشق بورزیم، عشق باشد که عشق جاوید ماند و جاوید خواهد ماند هرچند خوب میدانم که خواب اوراز بی دلیل نبوده و بحق دل حاجی از ما خون است ولی نیک میدانم هستند کسانی که قدرشان را میدانند و همواره می پندارند یاد سبزشان اوج قله های هیمالیا را درمی نوردد و او همچنان جاودانه است و باز هم یاد باد واقعیت های شیرین کوهنوردی و دهه 60 و 70 که متولی آن صادق کوهنوردی ایران بود که به خاطرات پیوست تا ما با خود زمزمه کنیم :
کمپ اصلی اورست بادیگر های ایرانی دوز؟! و عاشقان ایران زمین
وقتی از غربت ایام دلم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا میگیرد
"با آرزوی فتح قله های انسانیت همراه با افتخار به حاج صادق آقاجانی"
خدمتگزار کوچک کوهنوردی از دیار اوراز " حسین قربانی"
نقده 91 صعود قلم قربانی نزد شاگرد
در حاشیه مطلب استاد قربانی: کاش همیشه این عزیزان بنویسند و یاد آن تلاش ها را زنده نگه دارند. که پر مسلم است راه گشای صعود های هم اکنون است بر کسی پوشیده نیست اون سالها 76 تا 82 چه بر سر اون تیم ها آمد تا این راه باز شود.
موقع صعود اورست سال 77چند روز در کاتماندو در بدر بودیم بی پول و بی سرپرست و او در تهران بدنبال پول برای تیمی که می خواست برای مملکت و سرفرازی عشق از جان بگذرد؟!
فردایش باید بازمی گشتیم چون آهی در بساط نبود و هتل جوابمان کرده بود. عصر تماس گرفت و گفت بچه ها سال تحویل با هم هستیم نمی دانستیم گریه کنیم یا بخندیم . وقتی رسید فقط گفت بریم بعداً فهمیدم با دادن چک و هزار دنگ و فنگ پول را جور کرده تا این سفر انجام شود.
سال تحویل جانانه ای بر پا شد یادم هست زنده یاد خادم چه عاشقانه از هر خوردنی چیزی خرید تا نکند جوان های تیم دلشان بگیرد... برای وطن.
بزار رو راست بگم این مرد برایمان پدری کرد و برای شخص من همین مهمه که از هر دین و مذهبی بودی مهم نبود مهم عشقی بود که درون چشات موج میزد و اون اینو می خوند و بارورش میکرد تا بلندای هستی.
مهم تر داز همه اینکه اگر پولی دست و پا میکرد حتما خرج همه می کرد. از نقده گرفته تا لرستان از آذربایجان تا سیستان... هر ماه حتما زنگی به اعضا می زند.. عین حالا؟! بمیری شاید گلی نثارت کنند؟!
هرگز بودجه را برای فردی یا افرادی خاص هزینه نمی کرد.. و گرنه خیلی زودتر از اینها می توانست پرونده صعود هایی که کلی بر سرش تازیانه زدند تکراری را می بست با نفرات نخبه ای که در دست داشت.
ولی همیشه ما آموخته بودیم اگر توان مندیم باید چند نفر را بالا ببریم. همان طور که شاهدش بودیم.
نگاهی به روند صعودها از گاشربروم 2 تاگاشربروم یک در 82 بیندازید یا لوتسه 12 نفر و حتما این روند به جایی خوب و زیبا ختم می شد و آن...الان ما صاحب مسیری روی جببه جنوبی غربی اورست بودیم جدید و نو به نام ایران . چون نشد حرف پیش است ولی او می کرد چو همتش و هدفش مقدس بود.
بارها با هم درد دل کردیم و ماها که راز دارش بودیم.
راز دارمان بود.
حلقه ازدواجمان نزدش بود که اگر بازنگشتیم به عزیزمان در وطن بسپارد.
ما ها اقبال ها می دانستیم چه در سر دارد. وقتی با حسرت نگاه عکس های بالای کمپ دو می کرد و هر بار اصرار که حسن این جوری بگیری و اون جوری... وای بر ما چه نخبه گانی از دست دادیم و حتی از تجاربش مدیریتش استفاده نکردیم.
درود بر قربانی نازنین یک یادم انداخت کاش صادق خودش خاطرات، اون حرص خوردنش و همه ی سختی هایش را بنویسید. هر چه بود راه گشایی بود بسیار عزیز