یه نگاه به تفتان-  وگَپ و گفتی با آدم های پاک

خوشا رها كردن و رفتن!

خوابي ديگر

به مردابي ديگر

خوشا ماندابي ديگر

به ساحلي ديگر

به دريايي ديگر!

خوشا پر كشيدن ، خوشا رهايي

خوشا اگر نه رها زيستن ، مردن به رهايي

 می خوام ببینم یعنی چه که بعضی ها با هواپیما میرن سفر،کوهُ دَرُ دشت، این که نشد کوهنوردی. مهم اینه با اتوبوس بِری و پدر صاحب بچه در بیاد از دست ایست بازرسی و یا خلاف های سنگین راننده که دیوانه وار با دستکاری جی پی اس بعضاٌ دوساعتی زودتر می رسن، یا نه اصلا بی خیال مَگه قطار مُرده. وای جانم 4 عصر سواری می شی فردا همین ساعت لِک و لِک تو مقصدی، تازشم رئیس قطار کلی پُز میده که این دفعه زود رسیده، تازه این کُلی مزیت داره خصوصا واسه جونا که همه چی از یادشون رفته!!، از دوران عصر حَجر گرفته تا ابو لَق لَق های زمان جنگ دوم، بدون تغییر فقط ملحفه، رو انداز، قربونش برم، تو ایستگاه های بین راهی هم که می ایسته، انگار ما فلسطینی هستیم و وارد سرزمین یهود شدیم با چنان غضبی ماٌمورا نگاه می کنن، که هُری دلت میریزه، فقط دلخوشی شده سه تار عمو ارغوان و قصه های آزادی و دلدادگی تو کوه ها، زیر صندلی هم که شده آشپز خانه ای پنهان و سیار، پخت و پز و گاز و .... تا بلکه این ساعتها بگذره.

این برنامه به نام خیریه کلیوی ها و سازمان هلال احمر برگزار گردید

ادامه گزارش در وب سفرنامه

عکس های برنامه