روز شمار برنامه موستاق آتای زنجان به ارتفاع 7546 متر
کمیته هیمالیا نوردی هیات کوهنوردی زنجان پس از اعلام هیات رئیسه مبنی بر انجام صعود برون مرزی در سال 1388 اقدام به اجرای شش مرحله اردو با استفاده از مربیان استان و فدراسیون کوهنوردی توانست از میان حدود 40 نفر علاقمند 15 نفر را به عنوان ورزشکار، مربی، سرپرست به شورای برون مرزی سازمان ترییت بدنی معرفی نماید.
جذب بودجه برآورد شده این صعود به مبلغ تقریبی 60 میلیون تومان برای 13 نفر توسط اداره کل تربیت بدنی استان، اداره راه استان زنجان، فروشگاه رفاه، شرکت مرغ درنا تأمین گردید.
براساس اعلام شورای برون مرزی اجرای صعود با تعداد 11 نفر موافقت بر اساس موافقت هیات مقرر گردید تعداد دو دیگر بصورت آزاد و با مسئولیت شخصی در برنامه شرکت نمایند که با مذاکره با شرکت تحت قرار داد انجام گردید.
این تیم تحت سرپرستی مسئول کمیته هیمالیا نوردی آقای محمد حسن نجاریان که خود سابقه درخشانی در ضمینه کار مدیریتی و سرپرستی تیم های کوهنوردی داشته همچنین ایشان خود از قهرمانان ملی کشور می باشد که کار هدایت گروه را به عهده گرفت. با توجه به مشکلات سیاسی موجود در کشور چین یک هفته دیر تر از زمان اعلامی از سوی شرکت تحت قرار داد (سرزمین خورشید مشهد)، ایران را به مقصد کشور چین شهر ارومچی ترک نمودند.
روز اول 20 تیر 1388
امروز 20 تیر یک بعد اظهر شور آتشین در دل و جان افتاد و پس از چند روز کشمکش جهت گرفتن ویزا و ردیف کردن کار سربازان و دانشجویان تیم با جور شدن این مشکل خبر رسید که در منطقه ارومچی درگیری قومی است و چند صد نفری کشته شده اند، که با تأخیر یک هفته ای موفق می شویم تیم را به امید خود برسانیم و آن حرکت در روز شنبه 20/4/88 است.
تعداد 7 بشکه و 14 کیسه بار بار تیم را تشکیل می دهند. از صبح شنبه قرار بچه ها نمانده و سر ظهر برای آخرین بار بسته ها چک می شود و تعدادی که در فریزر فروشگاه قرار دارند، تحویل گرفته آماده حمل می گردند.
خانو اده ها دنبال خنکنای سایه ای می گردند تا از دست گرما در امان باشند، با رسیدن مسئولین برنامه رسمیت یافته، مدیر کل تربیت بدنی جناب رحمانی توضیحاتی ارائه می کند و در ادامه آقای علی گو برنامه را توضیح داده اعضای تیم معرفی شده از زیر کلام الله مجید رد می شوند، آن سوی در بغض بعضی ها می ترکد و چشمها تر می شود، بچه ها چشم در چشم پدر
حرکت از زنجان به تهران و آشنایی با نفرات دیگر شرکت تحت قرار داد و حدود ساعت 21 پرواز به سمت ارومچی چین مدت پرواز چهار ساعت.
روز دوم 21 تیر 1388
اقامت در هتل Dushanzi و غروب پرواز به سمت کاشکار و اقامت در هتل Qinibagh مدت پرواز یک و نیم ساعت.
روز سوم 22 تیر 1388
حرکت از شهر زیبایی کاشکار یا "قاشکار" به سمت جنوب غربی با اتوبوس کولر دار مجهز و راهنمایی شرکت چینی از مسیر بزرگراه قره قروم که مسیر جاده ابریشیم می باشد که طی عبور از چین به مرز پاکستان رسیده از آنجا تا اسلام آباد ادامه دارد. مسیری همراه با مخاطرات خود که شامل عبور از کویر تبت تا کوهستانهای بکر و بی همتا است.
در مسیر راه از روستا ها و شهر های متعددی عبور می کنیم که می توان مایحتاج مانده برنامه را خرید نمود، زبان عامه مردم ترکی "قاشکری" و عموممأ از راه دام پروری امرار معاش می کنند.
عصر این روز با رسیدن تیم به منطقه ی "سوباشی" و اقامت در یورت های تبتی اولین راه پیمایی چند ساعته در منطقه بروی قله ای کوچک انجام می گردد.
روز چهارم 23 تیر
تحویل بار غذایی و عمومی به شرکت چینی پس از توزین توسط شتر تا ارتفاع 4400 متری کمپ اصلی انجام می گردد، تیم پس از انجام نرمش صبحگاهی کار خود را شروع می کند و از کنار یورت های منطقه و دور شدن مسیر جاده قرقروم وارد کوهستان موستاق آتا می شود تا با گذر از کنار روستای متروک و چشمه های فراوان چهار ساعت بعد به میعاد گاه عاشقان قرارگاه اصلی برسند.
با رسیدن تیم ما به منطقه حدود سیزه تیم در کمپ اصلی مستقر گردید. که تعداد زیادی از آنها جهت اسکی حضور داشته تیمی بزرگ از کشور چین آماده صعود به مناسبت 50 سالگی حزب کمونیست می باشند.
روز پنجم 24 تیر
صعود و حمل بار به کمپ یک به ارتفاع 5300 متر با تعداد 12 نفر از اعضای تیم آغاز می گردد. مسیر کمپ یک ساده و با کفش ترکینگ قابل صعود می باشد. زیر کمپ دارای برف با حجم زیاد بود که برای محلی ها هم غیر منتظره بود، این مسافت 4.30 زمان برد.
روز ششم 25 تیر
کار امروز ردیف کردن بار بین کمپ ها و استراحت می باشد، که بهترین فرصت برای نوشتن، تمدد اعصاب و برنامه ریزی برای صعود می باشد.
روز هفتم 26 تیر
کوله های سنگین حاکی از آن است که تیم چند روزی در ارتفاعات قصد فعالیت دارد. آقای مرکدی به علت مشکل جسمانی از همراهی تیم منصرف و با ویزیت پزشک مشخص می گردد باید به شهر اعزام گردد. حال فرزاد هم زیاد مناسب نیست. پس از صرف صبحانه و ردیف کردن کارها تیم تن به شیب زیر کمپ یک می دهد، صدای دل نشین کپک ها و پرنده های وحشی تو را سر مست صعودی دل انگیز می گرداند. زودتر از روز قبل به کمپ رسیده چادرها بر پا ودر هر یک سه نفر و دو نفر مستقر می گردند. غروب زیبای آفتاب نوید فردایی روشن را می دهد. تا چند ساعت مانده به رسیدن تاریکی مطلق کارمان شده برف آب کردن، پر کردن فلاکس ها و نوشیدن و جبران مایعات از دست رفته و تأمین انرژی لازم بدن.
روز هشتم 27 تیر
حرف ابزار فنی که به میان می آید یعنی ستیزی جانانه و این مورد پسند جوانان خصوصأ فنی کارها می باشد. صبحانه که به نیش کشیده شد، تن به شیب تند برفی با حجم زیاد می دهیم که صدمتری بالاتر ما را به چادرگاه های دیگری می رساند که در نقشه نیز مشخص بود و محل مناسب و امنی است برای استقرار کمپ، وجود شکاف و برج های یخی قدری ترس بر وجود یره می کند، از کمرکش شیب یخ زده که بالا می رویم، باید از اولین شیب پر شکاف البته پنهان گذشت که خود احتیاط لازم می طلبد.
دو ساعتی بعد حال دیگر با شکاف ها انس و الفتی بیش یافته ایم و با کمک از طناب و پرشی کوچک از شکافی بزرگ می گذریم تا به دهلیزهای یخی برسیم ، و از زیر منطقه بهمنی به فلاتی پر شیب با حجم برف زیاد برسیم، که با چپ و راست رفتن زیاد رو به سوی خورشید ما را به ارتفاع 6200 متر که کمپ دو نام گرفته می رساند.
چادرهای زیادی در گوشه و کنار اینجا به چشم می خورد و تعدادی اسکی باز که بالا پایین می روند به منظور هم هوایی بیشتر قصد اقامت نداریم. فقط یک تخته چادر برپا می گردد، وسایل آورده شده درون آن ریخته شده به منظور کسب اکسیژن قدری استراحت کرده سرازیر می شویم.
روز نهم 28 تیر
در کمپ استراحت کرده، به کارهای روزانه می پردازیم که عمومأ همراه است با گوش دادن به نغمه های ایرانی نوشتن خاطرات، عکاسی و...
روز دهم 29 تیر
براه می زنیم و متأسفیم که آقای دربانی باید به علت مشکلات نارسایی اکسیژن به پایین برگردد، و بدین ترتیب تیم ما ده نفره به راه ادامه می دهد، شیب همان شیب و برف همان و ما آماده تر بالا می رویم و زودتر از زمان در نظر گرفته شده خود را به ارتفاعات می رسانیم، بارمان که شامل وسایل خواب و غذا می باشد، قدری بر پشت سنگینی می کند. هنوز ساعتی بیش از ظهر نگذشته که به کمپ می رسیم، کار بر پایی چادر همیشه طاقت فرسا بوده و نفس گیر که در صعود هایی که شرپا حضور دارد این کار به عهده آنها است و لی در این صعود هیچ شرپایی تیم ما را همراهی نمی کند، و باید صعود کنند ها خود اقدام به این مهم کنند، و این یعنی رعایت تمام همان نکاتی که باعث می گردد چادر به دست طوفان سپرده نشود و در جایی بر پا گردد که نکند بهمن او را به کام بکشد.
رو ز یازدهم 30 تیر
حرکتی کند به سوی لمس کمپ سوم آغاز می گردد، برای این محل به بالا راکت برف در نظر گرفته شده است که نفرات به منظور ترس از اینکه نکند نتوانند از آن بهره کافی بگیرند، از استفاده آن ممانعت می کنند، فقط تعدادی بهره می گیرند.
شیبی نسبتأ تند و کمر بر ما را به دو ساعتی بعد به فلاتی با شکاف های پنهان رسانده شیبی به نظر بی انتها در مقابل ما است، که با صبر و شکیبایی طی می شود و در این بین صدای نغمه های ترکی هر دم دل آسمان را می شکافد و رو حیه را افزون می سازد،"داغذا دومان یری وار یری وار". شش ساعت راه می رویم و چشم به انتهای شیب برفی داریم، که سوسوی چادرهای ته یال شوق مان را افزون می سازد، نیرویی دیگر نمانده، و پاها به سختی بالا می آید وقتی به ارتفاع 6840 متری می رسیم.
یک تخته چادر به سختی بر پا شده با نی های بامبو با حساسیت دور آن مهار شده طناب کشی می شود، بارها درون آن ریخته شده سرازیر می شویم و دو ساعتی بعد به چادرگاه دوم می رسیم.
روز دوازدهم 31 تیر
راستش قصد داشتیم بمانیم و با یک روز استراحت به کمپ سوم باز گشته کار صعود را یکسره کنیم از این رو منتظر گرفتن آب و هوا می شویم که جا دارد از همکاری هیات بانوان ابهر و دیگر عزیزانی که از ایران تلاش نمودند تا ما در جریان وضعیت آب و هوا قرار گیریم کمال تشکر نماییم.
با مطلع شدن از شرایط تصمیم می گیریم به پایین برگردیم و منتظر هوای مناسب بمانیم، و از طرفی کار هم هوایی دوستان کامل گردد. در بین راه به آقای شوزب مرکدی بر می خوریم که تا نزدیکی کمپ دو بالا آمده، اول خوشحال می شویم که ایشان سلامت خود را باز یافته و به تیم بازگشته ولی در عجبیم چگونه این معابر دشوار را بالا آمده!؟ با هم باز می گردیم.
مطلع می شویم شب گذشته با وسایل آقای عمیدی (سرپرست تور سرزمین خورشید) در کمپ یک سپری نموده است.
روز سیزدهم 1 مرداد
هوا سنگینی می کند، از آفتاب خبری نیست، زیب کیسه باز می شود بر اثر تلنبار برف روی چادر کم مانده دیرک ها بشکند. سی سانتی برف باریده و همه جا چهره زمستانی گرفته همه خوشحالند که پایین آمده ایم و این کار را به فال نیک می گیرند.
بهترین زمان است برای گلوله بازی، عکاسی، و گشت زده بین تیم ها که عمومأ این هوا همه را به پایین کشانده، دود کومه ها به آسمان رفته هر کس به کاری مشغول است.
روز یکم مرداد
فرزاد آرج به منظور هم هوایی بهتر بالا می رود، و شب را در کمپ یک می گذارند و روز بعد باربری جهت همراهی او بالا رفته با او تا کمپ دوم بالا می رود.
روز پانزدهم 3 مرداد
بارو بنه را جمع کرده راهی می شویم وقتی دربانی بچه ها را عاشقانه از زیر کتاب آسمانی رد می کند به پدری می ماند که فرزندان خود را به ستیزی جانانه می فرستد، حرکت ها آرام شده. دوری از این عزیز سخت است. جملاتی در گوش بعضی ها می گوید که بعد معلوم شد این بود که"سالم و با قله بر گردید".
کمپ یک خانه اول اقامت ما است با کاری که روزمره شده، برف آب کردن، کفش ها را در آوردن تمیز کردن، پاک کردن کرم از روی پوست با دستمال مرطوب، رسیدگی به کار چادر ها، عکاسی و رفتن میهمانی خانه دیگر همنوردان ایرانی در چادر های هم جوار. شادیم که از جاجایی ایران بزرگ عاشقان دیار سخت به این نقاط آمده اند.
روز شانزدهم 4 مرداد
از سر صبح شوق رفتن در وجودمان موج موج می زند. مسیر پر پیچ و خم کمپ دو رو به بالا می رود چهار ساعت بعد به کمپ می رسیم. فرزاد به ما ملحق می شود و بدین ترتیب تیم ما دوازده نفره می شود.
ساعتی طول می کشد تا چهار تخته چادر آماده شود و زندگی چادر ی آغاز گردد، صدای سرفه های پی در پی خبر خوش آیندی نیست برای سلامتی نفرات تیم، از عصر مدام وضع هوا و سلامت بچه ها کنترل می شود.
روز هفدهم 5 مرداد
به راه می زنیم خسته تر از روزهای قبل اما عزم جزم صعود است تقریبأ منطقه خلوت است و همه برگشته اند فقط چینی ها صعودی پر تعداد داشته اند.
از شیب بالای کمپ که بالا می رویم، فرزاد از ادامه صعود منصرف می شود تصمیم می گیریم آقای مرکدی نیز به علت عدم هم هوایی به پایین برگردد، که با بازگشت این دو عزیز برایشان آرزوی سلامت می کنیم. و خود راه را ادامه می دهیم
ساعت لختی از چهار عصر گذشته طوفان به آشوب می کشد. و این یعنی موج نگرانی که خوشبختانه غروب هوا بهتر می شود از ایران خبر می رسد هوا از نیمه شب بهتر خواهد بود و تا 11 ظهر روز بعد ادامه دارد.
خوب کار باید یکسره شود وسایل آماده می شود دوربین، وسایل فنی، راکت، البسه، هر دو نفر یک عدد گاز و غذا، دستگاه GPS ، پرچم های یادبود و... ساعت حرکت اول دوازده اعلام می گردد ولی به علت سرما به ساعت دو تغییر می یابد.
روز هجدهم 6 مرداد
ساعت دو بیدار شده ساعتی بعد براه می افتیم سرما بیداد می کند مجبوریم آرام حرکت کنیم تا همراهان در راه نمانند شیب خیلی تند نیست ولی سرما است و سوسوی چراغ پیشانی پرچم های راهنما نوید گام به گامی است برای رسیدن به صبح، متر به متر ارتفاع بالا می رود.
سپیده که می رسد یخ پیرامون آب شده شادیمان افزون می گردد، بچه ها از سرمای نفوذ کرده به پاها شکایت دارند، ساعت به ده و نیم می رسد که پا بر قله 7546 متری قله موستاق آتا می رسیم.
قلبمان تپيد
براي کساني که قلبشان براي اين تيم تپيد
دلتنگ همه ي کساني شديم
که مي خواستند روي قله باشند
بوسه زديم بر دستان کساني که براي اين تيم دعا کردند.
بر می گردیم و درگیر طوفانی سهمگین می شویم، پرده ای از مه پایین می آید که چونان ذرات یخ است، تیم را یک کاسه کرده بر می گردیم تا به کمپ برسیم جان به لب می شویم تا همگی سالم به چادر برسند.
تصمیم می گیریم در این محل بمانیم و فردا سرازیر شویم تعدادی حال کار دیگری جز خواب ندارند و عده معدودی خود را احیا کرده نوشیدنی و غذا می خورند. شبِ سرد همراه با طوفان های ناگهانی هر دم چادر را می لرزاند.
روز نوزدهم 7 مرداد
چادر بر چیدن دشوار و طاقت فرسا است از این رو ساعتی طول می کشد تا در میان سرمای جانکاه آماده حرکت شویم و راهی کمپ اصلی شویم، با رسیدن به کمپ دو آنجا نیز به طوفان صاحب اصلی منطقه سپرده شده بدرود می گوییم.
راه پر پیچ و خم کمپ یک قدری تغییر یافته با احتیاط عبور می کنیم ولی جواب ندادن عضله باعث سقوط یکی از دوستان بدرون شکاف می شود که به خیر گذشته نجات می یابد.
در محل کمپ یک بارها جمع آوری شده به باربرها سپرده می شود و سرازیر می شویم در بین راه به کوهنوردانی می خوریم که به قصد اسکی به منطقه آمده اند.
روز بیستم 8 مرداد
این روز به کار بسته بندی بارها و خشک کردن آنها می پردازیم و آخرین تصاویر و عکس ها گرفته می شود غروب جشنی به مناسبت پیروزی برگزار می شود که دقایق خوشی برای دو تیم رقم می خورد.
روز بیست و یکم 9 مرداد
با تحویل وسایل با خودرو به بازدید روستای "چالتماق"یا یورت های زیبای آن می رویم، و از آنجا به نقطه آغازین سوباشی باز می گردیم و با خودرو ها به سمت کاشکار و هتل Qinibagh باز می گردیم.
روز بیست و دوم 10 مرداد
بازدید از کاشکار و غروب پرواز به سمت ارومچی
روز بیست و سوم 11 مرداد
اقامت در هتل قبلی و بازدی از شهر متأسفانه امروز نیز حال آقای مرکدی خراب و به بیمارستان منتقل گردید که تا عصر درگیر آن بودیم و مشخص گردید ایشان سنگ کلیه دارد.
روز بیست و چهارم 12 مرداد
عصر ساعت 21به سمت وطن پرواز می کنیم و شادیم که همگی سالم و توانستیم کاری مثبت برای ورزش شهر به سر انجام برسانیم.
روز بیست و پنجم 13 مرداد
عصر است و خورشید می رود آخرین دلبری ها را کند.
نزدیک زنجان هستیم
انگار داریم به قله می رسیم، همان تاپ تاپ سینه .
همان نگرانی و دلشوره بی امان
مقابل تربیت بدنی غوغا است. دسته موزیک ارتش جلو اتوبوس ایستاده نفرات پایین می خزند.
تو گویی به آغوش مادر.
موزیک همه را جا کن می کند، نمی دانیم بگریم یا بخندیم.
می خندیم و شادیم که شادتان کردیم
گریه می کنیم که نمی دانیم لایق این همه محبت هستیم یا نه
وقتی تصاویر صعود بر صفحه سپید نقس بست.
انگار این بار با یک زنجان صعود می کنیم، لحظه به لحظه گام به گام تا آن نهایت دور .
اسامی فاتحین موستاق آتا در سال ۲۰۰۹ تا یکی دو روز آینده
بدرود کمیته هیمالیا نوردی استان زنجان